- English
- فارسی
«صبح روز چهارشنبه ۱۴ آذر ماه ۹۷ هم مانند روزهای دیگر لباس پوشیدم و با هدف رفتن به سر کار، وارد کوچه شدم. در حالی که چند قدم به سمت ابتدای کوچه حرکت کرده بودم، چند نفر دواندوان از پشت سرم فرا رسیدند و اسمم را صدا زدند. حدس زدم که برای بازداشت من آمدهاند.» این روایت نجات بهرامی، فعال سیاسی، از لحظات بازداشتش توسط ماموران سپاه پاسداران است؛ روایتی دردناک از گوشهای از رفتار جمهوری اسلامی با فعالان و شهروندان. او در زندان قلم و کاغذ برمیدارد و با تداعی سوالاتی که بازجوها در انفرادی از او پرسیدهاند، پاسخهایی مبسوط مینویسد؛ حاصل این یادداشتها، کتاب «سالهای سراب» میشود.
نجات بهرامی اگرچه در ابتدای کتاب مقدمهای کوتاه و تلخ در ارتباط با دوران کودکی خود و همنسلانش در سالهای سیاستزده اول انقلاب آورده است، اما روایتهای اصلی خود را از دورانی آغاز میکند که وارد فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شده بود. یکی از فصلهای کتاب، «خیابانهای مخوف» است که در ارتباط با حال و هوای تهران و نابودی بافت زیبا و تاریخی آن است. تغییر شکل تدریجی مناطقی چون خیابان انقلاب با بافت فرهنگی آن مقابل دانشگاه تهران، جدال مردمی مدرن با ایدئولوژی حاکم در قالبهایی چون حجاب و گشت ارشاد و نیز تاریک و ناامنشدنِ تدریجی شهر، در این فصل روایت شده است.