چشمانداز و انگیزه
در سال ۱۸۶۹ استونیاییها برای برگزاری یک جشنواره سرود ملی یا لاولیپودو در مرکز شهر تالین[1][2] دور هم جمع شدند. آوازهایی که آنها خواندند، وجوه هویت مردمان استونی را پاس میداشت و بدین ترتیب این فستیوال به یک رسم سالانه تبدیل شد. در زمان حکومت شوروی (۱۹۴۰ ـ ۱۹۹۱)، استونیاییها از این جشنواره برای ابراز هویت ملی خود و دفاع از آن، استفاده میکردند. دستگاه سانسور رژیم شوروی، رسما آوازها را به مواردی محدود کرد که ستایشگر مارکسیسم یا سایر موضوعهای مورد تایید این نظام بود؛ اما مردم استونی گهگاه آوازهای میهنپرستانه سنتی را نیز میخواندند.
بر اساس این سنت، مردم استونی در سال ۱۹۸۸ جشنواره آوازها و کنسرتها را به مجموعهای از اعتراضهای ملی علیه سلطه شوروی تبدیل کردند و بدین ترتیب، انقلابِ آواز آغاز شد. تظاهرات انبوه صلحآمیز با آوازهای وطنپرستانه موجب حرکتی شد که طی سه سال پس از آن، رویای استقلال این کشور را به واقعیت تبدیل کرد. این جنبش، بحثهای عمومی را درباره استقلال گسترش داد، به تشکیل سازمانهای مدنی و سیاسی جدید انجامید، حمایت رهبری کمونیست استونی[3] را به دست آورد و در نهایت منجر به استقلال این کشور در سال ۱۹۹۱ شد.
محوطه جشنواره سرود ملی، تالین، استونی
رهبری
ابتدا مردم استونی به دو گروه اصلی تقسیم شده بودند؛ یکی با هدف دستیابی به خودمختاری در درون اتحاد جماهیر شوروی و دیگری در تلاش برای کسب استقلال کامل. اما با وجود این، آنها در جستوجوی آزادی بیان، افشاکردن تحریف تاریخ اشغال توسط شوروی و همچنین رهایی از کنترل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شوروی، با هم متحد شده بودند. سه گروه در پیشبرد حرکت استقلال نقش مهمی داشتند. نخستین گروه جامعه میراث استونی[4] (EHS) بود که در سال ۱۹۸۷ تاسیس شد. استراتژی آنها عبارت بود از آموزش مردم استونی در زمینه تاریخ این کشور برای حمایت از آزادی و دولت خودگران. هدف آنها کسب استقلال کامل بود که در آن زمان برای بیشتر افراد، هدفی تصورناشدنی به شمار میرفت. گروه بعد، جبهه مردمی استونی[5] (PFE) بود که در آوریل ۱۹۸۸ توسط وزیر برنامهریزی دولت سابق بنا نهاده شد. این جبهه در ابتدا خودمختاری در درون کنفدراسیون شوروی را پیشنهاد کرد اما بعدتر به حمایت از اصلاحات تدریجی، تغییر موضع داد. سرانجام در آگوست سال ۱۹۸۸ حزب استقلال ملی استونی[6] (ENIP) توسط زندانیان سابق سیاسی، فعالان حقوق بشر، روشنفکران و گروههای مستقل جوانان سازماندهی شد. این حزب خواستار استقلال کامل از اتحاد جماهیر شوروی و همچنین بازگرداندن جمهوری استونی دورانِ پس از جنگ جهانی اول بود.
همه این گروهها به خشونتپرهیزی متعهد شدند و اغلب برای سازماندهی تظاهرات با همدیگر همکاری میکردند. با این حال زمانی که برخی سازمانها گفتند که همکاری با حکومت کمونیست خیانت است، تنش بین آنها بالا گرفت؛ چون میانهروها میترسیدند که حرکت سریع به سمت استقلال، حکومت شوروی را برای سرکوب این حرکت تحریک کند. جبهه مردمی استونی (PFE) در حقیقت یک معیار استاندارد برای اصلاحات معتدل و مذاکرهای از درون بود که مورد حمایت اکثریت استونیاییها قرار داشت.
در واکنش به انقلاب آواز، برخی از اقوام روس ساکن استونی سازمانهای ضداستقلال را - از میانهرو تا تندرو - تشکیل دادند. اما علیرغم همه این تحریکات مبارزه سیاسی همچنان عاری از خشونت باقی ماند. اوج ماجرا به ماه مه سال ۱۹۹۰ مربوط میشود که بعد از تصمیم پارلمان استونی به نفع استقلال این کشور، اقوام روس به پارلمان حمله کردند. در پاسخ، هزاران نفر از شهروندان استونی به این محل سرازیر شدند و کار به یک رویارویی پرتنش رسید. با این حال پتانسیل خشونتورزی از میان رفته بود؛ حتی زمانی که انبوه مردم استونی راه را برای خروج مسالمتآمیز معترضان روسی باز کردند.
محيط مدنی
استونیاییها با اشغال [کشورشان] توسط شوروی سرکوب شدند. به طوری که در سالهای نخست، هزاران نفر از مردمان این کشور ناپدید، کشته یا به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شدند. از سوی دیگر نوعی سیاست «روسیسازی» عملا هزاران روس را برای اقامت به این کشور کشانده بود و این سیاست، درصد بومیانِ استونی را بهشدت کاهش داد. توصیفهای جعلی تاریخی، شرایط شوروی را باشکوه نشان میداد. تمام عبارات مرتبط با هویت استونی ممنوع شدند و زبان روسی به زبان رسمی کشور تبدیل شد. در دهه ۱۹۷۰ مخالفان با کوچکترین نشانهای از اعتراض دستگیر میشدند.
اما این وضعیت در سالهای ۱۹۸۰ - ۱۹۸۱ شروع به تغییر کرد. معترضان تحت تاثیر موفقیت لخ والسا[7] و جنبش همبستگی در لهستان، شروع به سازماندهی کردند. در همین راستا جنبش زیرزمینی، جزوههایی به نام «نیم ساعت سکوت» را تولید و توزیع کرد که مردم را به نیم ساعت سکوت از ساعت ۱۰ تا ۱۰:۳۰ صبح در نخستین روز کاری هر ماه در محل کار دعوت میکرد. آنها همچنین خروج شوروی از افغانستان[8]، آزادی زندانیان سیاسی و احترام به حقوق بشر را خواستار شدند. مشارکت محدود و مخالفت خیلی زود کمرنگ شد. در همین حال رشد اقتصادی متوقف شد؛ جنگ در افغانستان موجب تلفات نیروهای استونی شد و هزاران نفر از استونیاییها به اجبار به چرنوبیل[9] در اوکراین فرستاده شدند تا ضایعات ناشی از انفجار را پاکسازی کنند. در یک آزادی رسانهای بیسابقه، یک نشریه متعلق به جوانان درباره شرایط وحشتناک مردانی در چرنوبیل گزارش داد که بدون هیچ گونه لباس محافظ و مخصوص در معرض اشعه رادیو اکتیو قرار گرفتهاند. نارضایتی عمومی رو به افزایش بود، اما ترس از سرکوب همچنان وجود داشت.
چند سال بعد رهبر جدید شوروی، میخائیل گورباچف[10]، سیاستهای گلاسنوست (دولت بازتر)[11] و پرسترویکا (بازسازی)[12] را معرفی کرد. این موضوع، الهامبخش شماری از استونیاییها برای آزمودن موج دیگری از اعتراضها شد. دو تحول، به طور ویژهای توانست مرحله نوینی را برای انقلاب آواز و جنبش استقلال استونی ایجاد کند؛ نخستین عامل، اعتراضات خشونتپرهیز گسترده علیه تخریب محیط زیست بود که بر اثر حفاری معدن توسط رژیم شوروی در سال ۱۹۸۷ رخ داده بود. مقامات شوروی دست به سرکوب اعتراضها نزدند و معترضان موفق شدند کار این معدن را متوقف کنند. پس از آن تابستان، مخالفان با سازماندهی یک تظاهرات مسالمتآمیز در پارک هیروه[13] در شهر تالین، حق استونی برای دستیابی به خودمختاری را اعلام کردند. سازماندهندگان، مجوز برگزاری این تظاهرات را پیشتر از مقامات شهری دریافت کرده بودند. در اعتراض پارک هیروه، مردم استونی برای نخستین بار بدون انتقامجویی علیه اشغالگری شوروی فریاد زدند. در پی آن، سازمانهای متعددی برای ترویج موضوعهای مرتبط با آزادی و حاکمیت شکل گرفتند. مردمان استونی رفتهرفته وجوه مشترک اعتراضها و همچنین قدرتشان را برای بهثمررساندن تغییر درک کردند. ذهنیت آنها از «این انجامشدنی نیست» به «ما به هر حال این کار را انجام خواهیم داد» تغییر پیدا کرد.[14]
پیام و مخاطب
بین بهار و پاییز سال ۱۹۸۸ مجموعهای از تظاهرات پرجمعیت در جشنوارههای موسیقی و کنسرتهای راک برگزار شد. طی یک جشنواره در تارتو[1] در ماه مه سال ۱۹۸۸، دههاهزار نفر از مردم استونی دستها را به هم دادند، آوازهای میهنپرستانه خواندند و پارچهنوشتهها را تکان دادند. به عنوان یک راهحل خلاقانه در برابر اقدام رژیم شوروی مبنی بر ممنوعکردن نشاندادن پرچم استونی، معترضان پلاکاردهای جداگانهای به رنگهای آبی، سیاه و سفید را به اهتزاز در آورند که پرچم کشورشان را تداعی میکرد. در جشنواره سنتی شهر قدیمی[2] در تالین در ماه ژوئن، ۱۰۰هزار شرکتکننده به طور خودجوش تا طلوع سپیدهدم آهنگهای میهنپرستانه را فریاد زدند و رنگهای پرچم استونی را تکان دادند. نیروهای دولتی پس از پنج شب این جشنواره را متوقف کردند، اما شرکتکنندگان به جای دیگری میرفتند و به آوازخواندن ادامه میدادند. این رویداد باعث شد هاینز فالک[3]، هنرمند سرشناس، نام «انقلاب آواز» را برای این جنبش انتخاب کند.
بلافاصله پس از آن، جبهه ملی استونی (PFE) یک تظاهرات را به نام «آواز استونی ۱۹۸۸»[4] سازماندهی کرد که با حضور حدود ۳۰۰هزار نفر (معادل ۲۰درصد از کل جمعیت این کشور) برگزار شد. گستردگی این جمعیت در طول این زمان بهروشنی نشان داد که بیشتر مردم استونی از استقلال کشورشان حمایت میکنند اما ترجیح میدهند به روش «جبهه ملی استونی»، یعنی اصلاحات تدریجی به جای رویکردهای رادیکال، به این هدف دست یابند.[5] در وهله اول، اتخاذ این رهیافت احتمالا میتوانست به دلیل ترس از سرکوب جنبش توسط رژیم شوروی باشد اما افکار عمومی در طول سه سال بعد از آن نیز، حتی زمانی که ترس از انتقامگیری توسط دولت شوروی کاهش یافت، عموما از گروههای میانهرو حمایت کرد.
«انقلاب آواز» به سریعترین تغییرات سیاسی در تاریخ اخیر کشور استونی دامن زد.[6] این جنبش بر افکار عمومی، رهبری کمونیست استونی و حتی خودِ رژیم شوروی تاثیر گذاشت. در تابستان سال ۱۹۸۸ بیش از ۸۰۰هزار نفر از مردم استونی با امضای طوماری، قوانین شوروی را غیرقانونی و خود را شهروند جمهوری استونی معرفی کردند.
این موضوع به برگزاری یک انتخابات سراسری برای انتخاب نمایندگان کنگره استونی منجر شد که برای مدتی در کنار شورای عالی شوروی[7] در حکومت استونی به کار خود ادامه میداد. مردم استونی قدرت اعتراضات مسالمتآمیز خود را به عینه مشاهده کردند. به گفته یکی از شرکتکنندگان در اعتراضها: «اگر ۲۰هزار نفر شروع به آوازخواندن کنند، شما نمیتوانید آنها را خفه کنید، این غیرممکن است.»[8]
در پاسخ به ناآرامی، گورباچف - که اصلاحاتی را برای نگهداشتن استونی در درون شوروی اما با خودمختاری بیشتر در نظر گرفته بود - یک فرد اهل استونی و طرفدار اصلاحات مدنظرِ «جبهه مردمی استونی» را جایگزین رهبر روسی و تندرو حزب کمونیست استونی[9] کرد. اندکی پس از آن، رهبری کل حزب کمونیست استونی، خودمختاری اجرایی از شوروی را اعلام کرد و دولت استونی نیز اعلامیه حاکمیت ملی رسمی را صادر کرد. همزمان، استونیاییها شاهد اعلامیههای موفقیتآمیز استقلال در دیگر کشورهای بلوک شوروی بودند؛ حمایتهای مردمی از استقلال بهسرعت افزایش یافت. اکثر میانهروها تا سال ۱۹۸۹ بیش از خودمختاری به استقلال تمایل یافتند. تا سال ۱۹۹۰ حتی حزب کمونیست استونی نیز با اشتیاق به سمت استقلالطلبی گرایش یافت.
پایان بازی
در نیمه اول سال ۱۹۹۱ تلاشهای کرملین برای متوقفکردن جنبشهای استقلالطلبی در استونی و دیگر کشورهای بالتیک افزایش یافت و این درست زمانی بود که کشورهای غربی از تهاجم عراق به کویت آشفته شده بودند. سربازان ویژه رژیم شوروی با بیحرمتی به قبر شهروندان استونی که در جنگ کشته شده بودند و همچنین تصرف ساختمانهایی در پایتخت لیتوانی و لتونی، دست به اقداماتی تحریکآمیز زدند. ایده اصلی این بود که دامنزدن به اختلافهای قومی میتواند این دستاویز را برای گورباچف فراهم کند تا بار دیگر قدرت را در هر سه کشور به دست گیرد. این طرح البته با شکست مواجه شد. اعتراضهای مردمی در هر کدام از این کشورها و حتی خارج از آنها به راه افتاد. گورباچف در مواجه با این شکست عقبنشینی کرد و خود را از هجمهها دور نگه داشت. بلافاصله پس از این رویدادها، شورای عالی استونی شوروی (که دیگر شورای عالی[10] نامیده میشد) رفراندوم استقلال را برگزار کرد که در آن ۶۴ درصد از رأیدهندگان به «بازگشت استقلال جمهوری استونی» رأی دادند.
در تابستان سال ۱۹۹۱، زمانی که گورباچف تلاشهایش را بر روی ایجاد یک پیمان جدید با هدف حفظ اتحاد جماهیر شوروی متمرکز کرد، دولت استونی به تلاشها برای گفتوگو با کرملین درباره استقلال پایان داد. به گفته راین تاگپرا[11]، متخصص علوم سیاسی، استونی پس از آن به دلیل شرایط ناشی از تجدیدنظر در پیمان اتحاد، در حالتی همچون گرگ و میش گرفتار شد؛ نه در وضعیت خودمختاری بود و نه در وضعیت استقلال.
سپس در آگوست سال ۱۹۹۱ وضعیت به طور چشمگیری تغییر کرد. گورباچف با کودتای تندروهای کمونیست از قدرت به زیر کشیده شد و تانکهای شوروی به شهر تالین روانه شدند. پلیس و شهروندان استونی با ایجاد حفاظ و حلقهزدن دور اصلیترین ایستگاه رادیو-تلویزیونی شهر، از امکان ارسال اخبار دقیق به خارج محافظت کردند. شورای عالی استونی، تمام جناحهای فعال در جنبش استقلال این کشور را به جلسهای ویژه دعوت کرد و در آن، آنها رسما استقلال استونی را اعلام کردند. روز بعد، هنگامی که سربازان شوروی حلقه محافظان ایستگاه تلویزیونی استونی را شکستند، دو پلیس استونیایی تهدید کردند که این برج را با گازهای کشنده پُر خواهند کرد. هنگامی که سربازان شوروی کسب تکلیف کردند که چه باید بکنند بوریس یلتسین[12]، رئیس دولت فدرال روسیه، اعلام کرد که روسیه از اتحاد جماهیر شوروی جدا شده است و سربازان شوروی دستور گرفتند که برج تلویزیونی را ترک کنند. اتحاد جماهیر شوروی که سقوط کرد، مردم استونی نیز سرانجام به استقلال دست یافتند.
News and Analysis
Books
Videos
Photo credits
پانویسها:
[1]Tartu: شهری در شرق استونی که بعد از تالین، دومین شهر بزرگ این کشور محسوب میشود.
[2] Old Town Festival.
[3]( Heinz Valk -۱۹۳۶) هنرمند، کاریکاتوریست و سیاستمدار اهل استونی.
[4]"The Song of Estonia 1988."
[5] تاگپرا، ص ۱۹۵.
[6] تاگپرا، ص ۱۴۴.
[7]Supreme Soviet.
[8]رادیو عمومی ملی. انقلاب آواز استونی. ۱۱ دسامبر ۲۰۰۷. https://www.npr.org/templates/transcript/transcript.php?storyId=17129098
[9]Estonian Communist Party (CPE).
[10] Supreme Council.
[11]Rein Taagepera.
[2] Laulipudu.
[3] Estonian Communist.
[4] Estonian Heritage Society (EHS).
[5] Popular Front of Estonia (PFE).
[6] Estonian National Independence Party (ENIP).
[7](Lech Wałęsa -۱۹۴۳) رهبر جنبش آزادیخواه و قهرمان سندیکای «همبستگی» لهستان در دهه هشتاد میلادی، برنده جايزه صلح نوبل در سال ۱۹۸۳ و رئيس جمهوری لهستان بين سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵.
[8]اشاره به حضور و درگیری نظامی اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان بین سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۸ برای حمایت از دولت کمونیست جمهوری دموکراتیک افغانستان است.
[9]اشاره به حادثه روز ۲۶ آوريل ۱۹۸۶ در نيروگاه هستهاي چرنوبيل در اوكراين است که طی آن، قسمت چهار راكتور در جريان يك آزمايش از كنترل خارج شد و انفجار عظيمی را در ساختمان آن ايجاد كرد. از این واقعه به عنوان «بزرگترین فاجعه هستهای در تاریخ» یاد میشود؛ به طوری که کارشناسان هنوز به آمار دقیقی از تلفات انسانی و پیامدهای زیستمحیطی آن دست نیافتهاند. طبق برخی برآوردها در همان زمان حدود هفت میلیون نفر از مردمان ساکن کشورهای اطراف اوکراین، بهشدت به مواد رادیواکتیو آلوده شدند و هماکنون نیز بعد از گذشت چندین نسل، همچنان آمار سرطان در میان مردم ساکن این کشورها بسیار بالاست.
[10](Mikhail Gorbachev -۱۹۳۱): او در سال ۱۹۸۵ به عنوان یکی از جوانترین اعضای رهبری اتحاد شوروی، به سمت دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی انتخاب شد. او آخرین رهبر اتحاد شوروی بود که بعد از کودتای سال ۱۹۹۱ مجبور به کنارهگیری از قدرت شد.
[11] فضای باز سیاسی.
[12] اصلاحات اقتصادی.
[13] Hirve Park.
[14]تاگپرا، استونی: بازگشت به استقلال، انتشارات وستویو، ۱۹۹۳، صص ۱۲۴-۱۲۶.